فروش سرور اچ پی و فروش سرور S U P E R M I C R O و راه اندازی مرکز داده و مجازی سازی سایت تخصصی راه اندازی سرور های مجازی ، کلاسترینگ و گرید آخرین مطالب
نويسندگان دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:باران من, :: 11:43 :: نويسنده : علیرضا مردانی
همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در زیر باران بی قراری خیس میشومهوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار استتو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابیقلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنتچشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت … تنها خیره شده است به آن سو!آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک استذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ، تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین …. قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایماین قطره های باران بود یا اشکهایمخدایا چرا اینقدر گرم است دستهایمخدیا چرا میلرزد پاهایمخدایا چرا نمیشوند حرفهایم….آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر استاین باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ، دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ، برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد…
--------------------------------------------------------------
باران بشدت میبارید و مرد در جاده اتومبیل میراند ، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت بيرون منحرف شد، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکا داخل گل ولای گیر کرد و راننده هر چه سعی کرد نتونست آن را از گل بیرون بکشه به ناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و به سمت مزرعه مجاور دوید و در زد . کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد به آرومی اومد دم در و بازش کرد راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد . پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : " بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه . " لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||
|